سمیرا جواهریان

1360/12/29

سمیرا جواهریان
من زاده شدم، در آخرین روز اسفندماه سال یک‌هزار و سیصد و شصت؛ از همان روزهای پرهیاهوی شب عید که بوی تمیزی از خانه‌ها بر‌می‌خیزد و عقربه‌های ساعت بر سر سفرهٔ هفت‌سین ثانیه به ثانیه لیز می‌خورد به سوی آغاز سال نو، شبیه همان بیست و نهم اسفندی که محمد مصدق ملی شدن صنعت نفت را اعلام کرد. کودکی‌ام پر از شور و شوق بود و علایقم بیش‌تر به سمت هنر و طبیعت لطیف متمایل بود: از همسرایی با ترانه‌های کودکی گرفته تا نمایش‌های موزون کودکانه. دنیایی بس خیال‌انگیز داشتم؛ پر می‌کشیدم در خیالم به ناکجاآبادها. همانند کودکان هم سن و سالم، مدرسه را محیطی غریب نمی‌دانستم و در فعالیت‌های گروهی پیشقدم بودم. از همه بیش‌تر همسرایی گروهی مرا به شوق می‌آورد. صدای دلنشین پدر که در خلوت برای ما می‌خواند و صدای دلنواز مادر که در مراسم و اعیاد مذهبی برای دوستان می‌خواند، به گوش جانم می‌نشست و از این رو، تا جایی که به یاد دارم، همیشه تک‌خوان گروه‌های سرود بودم. کودکی و نوجوانی‌ام دوان‌دوان سپری شد و نوبت به انتخاب‌های جدی‌تر رسید. علوم انسانی و روان‌شناسی را برای ادامهٔ تحصیلاتم انتخاب کردم و به تحصیل در رشتهٔ روان‌شناسی با گرایش صنعتی-سازمانی پرداختم. آخرین روزهای دانشجویی‌ام، برق گوهرها هوش از سرم ربود و به رسم دیرینهٔ خانوادگی بر آن شدم به کشف رازهای گوهرها بپردازم و شروع به گذراندن دوره‌های گوهرشناسی کردم. هر دری را که به شناخت راز و رمزهای این خلقت بی‌همتا نزدیک‌ترم می‌کرد، از سر کنجکاوی می‌گشودم. به خود که آمدم، تلألوی این گوهرها مرا تا سرزمین‌های دوری همچون تایلند کشانده و یک سال در هند ماندگار کرده بود تا در مؤسسهٔ جی‌آی‌ای (GIA)، آن مگوترین راز سنگ‌ها را نیز بیاموزم. پس از بازگشت به ایران و کار کردن‌ در زمینهٔ سنگ و جواهرات که همچنان برایم جذاب بود، از آنجا که روح مشتاق من ابعاد بیش‌تری برای رشد و لذت می‌خواست، همهٔ تلاشم را به کار بستم تا استعدادی را که از کودکی در وجودم بود، پرورش دهم. آن گاه صدا، یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های هستی را انتخاب کردم: چه خوش بشنوی، چه خوش بگویی هر دو دلنواز است. برای پرورش حرفه‌ای صدا، نخست نزد استاد آواز، آقای غلامرضا رضایی رفتم و دورهٔ صداسازی را نزد ایشان گذراندم. پس از آن در کلاس‌های فن بیان استاد گرامی، آقای نیما رییسی شرکت کردم. در آغاز کار صدا با مجموعهٔ علمی ویدوآل برای دوبلهٔ ویدیوهای علمی از جمله ویدیوهای آموزندهٔ تدکس همکاری کردم؛ تا این که فراخوان تست صدای انتشارات کلک آزادگان برای صوتی کردن کتاب‌های آن مجموعه را دیدم. آشنایی من با کتاب‌های نوار سبز و آبی انتشارات حمیدا و کلک آزادگان به سالیان خیلی دور بازمی‌گشت؛ زمانی که خودشناسی و روان‌شناسی تنها دغدغهٔ زندگی من بود؛ کتاب‌های نیمهٔ تاریک وجود، نیروی حال، بهترین سال زندگی و کتاب‌های دیگر این مجموعه که شیرینی‌ آگاهی بر جان می‌نشاندند. با شناختی که از کتاب‌های این انتشارات داشتم، افتخار بزرگی بود که آثار وزین این مجموعه با صدای من به صورت کتاب شنیداری به زبان فارسی منتشر شود. سرانجام، اواخر تابستان سال یک‌هزار و سیصد و نود و شش، با تماسی از طرف آقای مجید حمیدا، خبری شادی‌بخش دریافت کردم؛ از میان یکصد متقاضی این افتخار نصیبم شده بود که کتاب‌های خانم دبی فورد را بخوانم. از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدم: کار کوچکی نبود و البته مسؤولیتی بسیار بزرگ به همراه داشت. ... و داستان از اینجا آغاز شد.
1666 بازدید
راز سایه (شنیداری)راز سایه (شنیداری)توان سرزندگی با تعبیری نو از داستان زندگی850,000 ریال
شجاعت (شنیداری)شجاعت (شنیداری)چیره شدن بر ترس و برانگیختن اعتماد به نفس950,000 ریال
نیمهٔ تاریک وجود (شنیداری)نیمهٔ تاریک وجود (شنیداری)توان، خلاقیت، استعداد و رؤیاهای خود را بازیابید1,000,000 ریال
سخنی با شماسخنی با شماجمعه 27 اسفند 1395